فریمان-معتمدین معین

متن مرتبط با «دلیری» در سایت فریمان-معتمدین معین نوشته شده است

شهید حسین دلیری

  • داستان"مرمی های داغ"نویسنده: حسن صادقی یونسی(تقدیم به شهید(ناجا) فدایی وطن حسین دلیری)من یک درخت شاه توت هستم و سن و سالم مشخص نیست؛سالهاست کنار یک نهر آب ریشه دوانیده ام و کنارم پر از گلهای منظر و بوته های تریخ و کلاه میر حسن و خارقپه و ...است.البته توی برخی از فصول سال من فقط برهنه و بدون تن پوش؛مجبورم سرمای گزنده ای تحمل کنم.اطرافم سنگها از شدت "گرما ورنی"شده اند.خلاصه اینکه از نظر سن و سال قطعا در استان بی رقیب ام.آن طرف کوه های اقر علیا یک "چنارکهن "سالمند زندگی می کند که اگر چه هم سن من نیست ولی شاید هم صحبت خوبی برای من باشد.در طول سالیان سال عشایر زیادی دیده ام؛دامداران کوچرو؛برخی اهالی فریمان و اقر علیا و خلاصهخاطرات بسیاری دارم.اما یکی از روزها که اشرار و قاچاقچی ها توی کوهها جولان می دادند و قهقهه مستانه می زدند؛چوپانان روستا خبر به پاسگاه ژاندارمری فریمان بردند؛ به گمانم شهریور ۱۳۶۳ حدود "هفدهم شهریور"که چه نشسته اید *اشرار بر "بام فریمان"و کوه های عقر بالا خیمه زده اندیک "اتومبیل جیپ خاکی رنگ "شاملستوانیار سوم حسین دلیری و سرباز رضا حلمی جدیدبرای شناسایی به روستای اقرعلیا آمدند و معتمدین روستا با چای برسم دیرین از ایشان پذیرایی نمودند.گویا دختر کم سن و سال جناب کدخدا در حال قند شکستن بوده و ستوان از او می خواهد که اجازه بدهد کمی کمک اش کند.جیپ از کنار هجده پیر و تپه نادر و قنات می گذرد و مارمولک ها و آفتاب پرست ها دائم برای من خبرهای را مخابره می کردند و چلچله ها روی سر ستوان یار دلیری می چرخیدند؛گویا او را توی جبهه های جنوب و غرب بسیار دیده بودندمرد با ابهتی بود.حالا "پیر" آرمیده در کنار راه مالرو و النگ برای شان تعظیم می کردند.سگ ها گله چشمان شان پر اشک شده بو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها